رادین جونمرادین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

قشنگ ترین بهانه زندگیم

مادر که میشوی ....

مادر که میشوی :  تمام زندگیت میشود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیری فرزندت ... مادر که میشوی :   بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات ...   پسر عزیزم وقتی بهوش اومدم حالم خيلي بد بود، چشمامو که باز کردم تو رو آوردن پیشم، تو اون لحظه با ديدن تو انگار تمام دردهام برطرف شد ، و خدا رو به خاطر تو فرشته كوچولوي نازم شكر كردم. خدایا همیشه نگهدارش باش، .... فرشته نازمو خانم پرستار گذاشت تو بغلم و شما هم بالافاصله شروع کردی به شیرخوردن مثل ماه تو آسمون بودی، آروم و درخشان، اصلا" گریه نمی کردی،  صدای گریه های نوزادا  از اتاقای دیگه می اومد، من به مادر ج...
27 مرداد 1393

ورودت به عالم هستی مبارک

عزيز مامان تو در روز هفتم شهريور سال 1392  ساعت 12:30 بعدظهر در بیمارستان دی تهران به دنيا قدم نهادي و من رو به آرزوم كه ديدن روي ماه تو بود رسوندي. ز مستان با زمین سفید پر از برفش همیشه برام زیبا بوده و چه زیباتر شده بود زمستان سال 91 برای من از روزی که برای اولین بار تو را دیدم.  20 دی ماه، تونستم طپش قلب کوچک و مهربانت را در اولین سونوگرافیم ببینم. از همان لحظه، مادر شدن را با تمام وجود، حس کردم و من چقدر خوشبخت شدم که خدا تو را به من داد، عزیزم. پسر خوشگلم نمی دونی با چه حساسیتی دکترت رو انتخاب کردم بعد کلی تحقیق و مراجعه به چند دکتر، خانم دکتر وزیری که یکی از بهترین دکترای زنان ایران بود شد خانم دکتر مهربون ...
26 مرداد 1393

سیسمونی

ناز پسرم، خانم دکتر مهربنتون گفتن آقا پسر خوشگل ما، دلش برای همه تنگ شده و  قرار یکم زودتر بیاد . اولش یکم هول شدم ولی چون من و مادر جون و پدرجون و خاله نسیم و خاله نیلوفر و  بابایی از مدت ها قبل تدارک سیسمونی رو دیده بودیم، همه چی به نحو عالی آماده شد. راستشو بخوای از اردیبهشت ماه شروع کردیم و با مادر جونت  با وسواس تمام و با کلی عشق همه وسایلتو خریدیم . وقتی خریدارو می آوردم خونه کلی ذوق می کردم  تا مدتها نگاهشون می کردم. حالا که قرار شده بود تو زودتر بیای پیشمون سریع دست بکار شدیم پدر جون تخت و کمدت آورد و روز جمعه همگی با هم کارهای اتاقت رو تکمیل کردیم. دست همشون درد نکنه واقعا" زحمت کشیدن و سنگ تموم گذاشتن و ...
22 مرداد 1393

برای رادینم

به نام آنكه تمام هستي ما در دست اوست.   پسرعزیزم این وبلاگ یه دفتر خاطراته، از آنجا که تمام لحظه هايي که با تو دارم براي من شيرين و زيباست، مي خواهم هميشه در خاطرم بماند‌، تا بعدها تو هم بخوانی و از شيرينی دنيای كودكی ات بی خبر نباشی و ديگران نيز در لحظات زيباي ما شريک باشند. رادین عزيزم تمام احساسم را برایت می نویسم و تقدیمت می کنم امید دارم شادیهایت را ببینم. دوستت دارم . فرشته قشنگم 11 ماه و 14 روز از تولدت گذشته و من از امروز شروع به نوشتن می کنم اميدوارم اين تاخير رو بر من ببخشي ولي خستگي و قبولی من در ... همزمان با تولد شما مزيد علت بوده. عزيزم، من و بابات تویه روز قشنگ تابستونی 6 ام شهریور سال 85 که مصادف...
21 مرداد 1393
1